خلاصه کتاب طوفان


بخشی از نمایشنامه طوفان:
«بوتسوین: آی، کاپیتان! آی، کاپیتان!
کاپیتان: همه مردان خوب را فراخوان! دست به کار شوید یا همگی نابود خواهیم شد! دست به کار شوید!
[صدای سربازان از داخل کشتی]
سربازان: همه چیز به پایان رسیده! دعا کنید! دعا کنید! همه چیز به پایان رسیده!
بوتسوین: چه؟ دهانتان باید اینقدر داغ باشد؟ ساکت! ما را اذیت می‌کنید.
گونزالو: نه، دوست خوب من. صبور باش.
بوتسوین: وقتی دریا صبور باشد، من هم صبور خواهم بود. برو! چه اهمیتی دارد برای این موج‌های خروشان که نام پادشاه را فریاد می‌زنی؟ به کابین‌هایتان بروید و برای مرگ آماده شوید. اگر دریا آرام نمی‌شود، ما هم آرام نخواهیم شد.
پروسپرو [به میراندا]: دخترم، این طوفان را من برانگیختم. قدرت هنر من چنان بود که حتی یک جان هم در این توفان از دست نرفت. نه یک مو از سر کسی کم شد، نه حتی لکه‌ای بر لباس‌هایی که بر تن داشتند. و حالا در این جزیره پخش شده‌اند، درست همانطور که من خواستم. رنج من اینجا پایان می‌یابد. اما این تازه آغاز داستان است. دختر عزیزم، بیش از این نمی‌توانی بیدار بمانی؛ خواب بر چشمانت سنگینی می‌کند. می‌دانم نمی‌توانی در برابرش مقاومت کنی. بگذار خواب تو را در آغوش بگیرد. [رو به آریل] آه، خادم دلیر من! بیا، من آماده‌ام. بیا، آریل!»

دسته بندی: کالاهای دیجیتال » کتاب-رمان-شعر-داستان

تعداد مشاهده: 4 مشاهده

فرمت فایل دانلودی:.zip

فرمت فایل اصلی: PDF

تعداد صفحات: 24

حجم فایل:0 کیلوبایت

 قیمت : 45,000 تومان
پس از پرداخت، لینک دانلود فایل برای شما نشان داده می شود.   پرداخت و دریافت فایل