خلاصه کتاب پیامبر
بخشی از کتاب پیامبر:
«و زنی کودکی به آغوش داشت از او پرسید: «درباره فرزندان با ما سخن بگو.» و او چنین گفت: فرزندان شما، فرزندان شما نیستند. آنها پسران و دختران اشتیاق زندگی به خویشتناند. از طریق شما میآیند، اما نه از شما، و گرچه با شمایند، اما به شما تعلق ندارند. میتوانید عشقتان را به آنها بدهید، اما نه اندیشههایتان را، زیرا آنها اندیشههای خود را دارند. میتوانید به خانهی تنهایشان سرپناه دهید، اما نه به روحهایشان، چرا که روحهای آنها در خانهی فردا ساکن است، جایی که شما نمیتوانید به آن وارد شوید، حتی در رویاهایتان. میتوانید تلاش کنید مانند آنها باشید، اما نکوشید آنها را شبیه خود سازید، زیرا زندگی به عقب باز نمیگردد و در دیروز درنگ نمیکند.
سپس معلمی گفت: «درباره آموختن با ما سخن بگو.» و او پاسخ داد: هیچ کس نمیتواند چیزی به شما بیاموزد مگر آنچه در سپیدهدم دانش شما، در نیمهخواب است. معلم که در سایه معبد، میان پیروانش قدم میزند، از حکمت خود نمیبخشد بلکه از ایمان و مهربانی خویش میبخشد. اگر او براستی دانا باشد، شما را به خانه خرد خویش دعوت نمیکند، بلکه شما را به آستانه ذهن خودتان رهنمون میشود. ستارهشناس میتواند درباره درک خود از فضا با شما سخن بگوید، اما نمیتواند درک خود را به شما بدهد. موسیقیدان میتواند ریتم را که در تمام فضا جاری است برایتان بسراید، اما نمیتواند گوشی که ریتم را میشنود و صدایی که به آن پاسخ میدهد به شما ببخشد. و آن که در علم اعداد داناست میتواند از قلمرو وزن و اندازه سخن بگوید، اما نمیتواند شما را به آنجا هدایت کند. زیرا بینش یک انسان، بالهای خود را به انسانی دیگر نمیبخشد.»
تعداد مشاهده: 3 مشاهده
فرمت فایل دانلودی:.zip
فرمت فایل اصلی: PDF
تعداد صفحات: 19
حجم فایل:0 کیلوبایت